"دو"ر" دورِ جهان
"می" می گردانند و
"فا" فال عریانی پریشانی می زنند
"سو" سقوطِ یک فرشته را داد می زنند
"لا" لافِ خیرخواهی می زنند و
"می" می میریم...
میم مثل مردگی
تالابی که گل های نیلوفرش
"شیفته" ی رکود شوند
دیگر تالاب نیست!
میم مثل مرداب
میم نه مثل مرگ که تولدِ دوباره است
میم نه مثل مینور که دردِ خداداده است
میم نه مثل مریم که مادر است
میم نه مثل مادر که مقدس است
دیگر هیچ میمی زلال نیست
دیگر میم را نمیشود نسبت داد
به مادری که عشق است و چونان اشکِ شفاف
دیگر سرود هم زلال نیست
کاش ها دفن شده اند
روی طاقچه ی دلی که دیگر مادر نیست!
وقتی که مادرِ قصه ای دلش میشود هزار طاقچه
دیگر آینه و شمعدان شدن چه آرزویی ست؟
وقتی چشمانت را تمامِ نامحرمان دیدند؟!
دیگر تک قطره شدن در این دنیای ابری چه آرزویی ست؟
حال که "میم" بی ارزش است
می گویم
مادر مثل آوازِ زیبای "خسرو"
مادر مثل شکیباییِ یک قصه
مادر مثل مهربانترین سرودِ "خواهران غریب"
مادر مثل رازِ سپید خانه ی "حاتم"
مادر مثل مرگ زیبای...
کسی که خواست برای کودکانِ عصرِ جدید
مادری جاودانه بسازد!
اما حیف که بی بهانه و به پوچ-دلار
دستانِ پینه بسته اش تباه شد!
و حال، کودکانِ عصرِ جدید
برای احیای دستانش
دوباره از نو سرودِ "مادرِ من" می خوانند.
کودکانِ عصر جدید چه هوشیارند
که میدانند
صورتکِ سپید
هر زنی را "مادر" نمی کند!
که میدانند
مادرِ "علی" شدن کارِ هرکس نیست..!
مادرِ درد شدن کارِ هرکس نیست.
که میدانند
اگر میخواهند سرود بخوانند
باید عمیق تر بخوانند
و بگویند
خدای من! محبوبِ من!
تمامِ دنیا یک فریبِ غریبِ آشناست!
و تو تنها آشنای بی فریبِ غریبِ تمام دنیایی!
.
نویسنده: خواهرم (مریمی)